تعادل حیاتی بدن

ساخت وبلاگ

حیات آدمی در گرو ثابت ماندن برخی رویدادهای درونی است. اگر حرارت مغز بیش از چند درجه تغییر کند، بلافاصله از هوش می‌رویم. اگر نسبت آب بدن بیش از چند درصد بالا یا پائین برود، کارکرد مغز و بدن مختل می‌شود و خطر مرگ بروز می‌کند. انسان و حیوان بر لبه‌ای پرمخاطره میان دو حد فیزیولوژیائی گام برمی‌دارند. ما نیز همچون ماشین‌های منظم و دقیق، در صورتی‌ که محیط درونیمان متعادل نباشد، از کار می‌افتیم، اما برخلاف بسیاری از ماشین‌ها، ما طوری ساخته‌ شده‌ایم که خودمان این تعادل را حفظ کنیم. حتی وقتی دنیای بیرونی تغییر می‌کند، وضعیت درونی ما نسبتاً پایدار می‌ماند.

بخش عمدهٔ انگیزش، معطوف حفظ تعادل درونی است. تعادل حیاتی ما مرهون برخی فرآیندهای مهاری فعالی است که دنیای درونی ما را در محدوده تنگ بقای فیزیولوژیائی حفظ می‌کنند. اصطلاح تعادل حیاتی(homeostasis) به‌معنی یکسان نگهداشتن چیزی است (homeo به‌معنی یکسان و stasis به‌معنی ثابت‌ماندن است). فرآیند مهار تعادلی، سامانه‌ای است که فعالانه برای حفظ وضعیتی ثابت (یعنی حفظ تعادل حیاتی) در تکاپو است.

فرآیندهای مهار تعادلی یا روانشناختی هستند، یا فیزیولوژیائی و یا مکانیکی. شناخته‌ترین نمونهٔ آن برای ما نه از نوع پدیده‌های روانشناختی، بلکه ابزار خانگی ساده‌ای است به‌نام ترموستات که کورهٔ شوفاژخانه یا دستگاه تهویهٔ مطبوع را کنترل می‌کند. کار دماپا، حفظ تعادل حرارتی است. وقتی دماپا را روی دمای معینی تنظیم می‌کنیم، این دما مقدار هدف (goal value) یا نقطهٔ تنظیم است که دستگاه تعادل باید آن را حفظ کند. اگر در زمستان دمای اتاق کمتر از نقطهٔ تنظیم باشد دماپا به‌کار می‌افتد: تفاوت مقدار هدف و دمای اتاق باعث می‌شود دماپا کوره را روشن کند. در تابستان اگر دمای اتاق از نقطهٔ تنظیم فراتر رود دماپا دستگاه تهویهٔ مطبوع را روشن می‌کند. وجود دماپا در شوفاژ یا دستگاه تهویه مطبوع سبب می‌شود حتی در شرایط تغییر فصل هم‌ دمای اتاق ثابت بماند. فرآیندهای فیزیولوژیائی متعددی در درون بدن آدمی در کار هستند که درست مثل دماپا وظیفه حفظ تعادل را برعهده دارند. برای حفظ تعادل حیاتی، این فرآیندها انگیزه‌ها را فعال می‌سازند.

اگر دمای مغز شما ۱۰ درجهٔ سانتی‌گراد کاهش یابد، از هوش می‌روید. اگر دمای مغزتان ۱۰ درجه از حد طبیعی فراتر رود، وضع از این هم بدتر خواهد شد: شما می‌میرید. حتی در هوای بسیار گرم و یا بسیار سرد هم دمای مغز بیش از چند درجه تغییر نمی‌کند. این ثبات به‌ برکت نظام‌های کنترل تعادل روانی و فیزیولوژیائی فراهم می‌شود. نسیمی پوست را از راه تبخیر خنک می‌کند و سبب می‌شود دماسنج‌های درونی بدن گرمای کمتری نشان دهند.

پاسخ‌های فیزیولوژیائی از قبیل عرق‌کردن و لرزیدن یکی از شواهد ثابت‌ماندن دمای مغز است: این پاسخ‌های فیزیولوژیائی با تبخیر آب موجب خنک‌شدن بدن، و با تحریک فعالیت عضلانی موجب گرم‌شدن بدن می‌شوند. به‌محض احساس ناراحتی از گرما، واکنش‌های روانشناختی پا به صحنه می‌گذارند. در چنین مواقعی احساس می‌کنید که باید لباس از تن درآورید، نوشیدنی خنکی بنوشید یا به سایه پناه ببرید. اما نکته اینجا است که چه چیزی این پاسخ‌های فیزیولوژیائی و روانشناختی را راه می‌اندازد؟

زیر آفتاب داغ، سراسر بدن شروع به گرم شدن می‌کند. برعکس، اگر مدتی طولانی و بدون لباس کافی در سرما قرار بگیرید بدن دچار کم‌دمائی (hypothermic) می‌شود. تغییر دما اما تنها در مغز ردیابی می‌شود. در بخش‌های خاصی از مغز به‌ویژه در ناحیهٔ پیش‌بصری (قدامی) هیپوتالاموس در قاعدهٔ مغز، نورون‌هائی هستند که در واقع نوعی دماپای عصبی به‌شمار می‌روند (ساتیناف – ۱۹۸۳). وقتی دمای این نورون‌ها تغییر کند تغییری نیز در عملکردشان روی می‌دهد. این نورون‌ها، هم نقش دماسنج درونی را دارند و هم حافظ نقطه تنظیم تعادل حیاتی محسوب می‌شوند. وقتی دمای این نورون‌ها از سطح طبیعی عدول کند، سوخت و سازشان تغییر می‌کند و در نتیجه الگوی فعالیت یا شلیک عصبی آنها عوض می‌شود. این خود موجب راه‌اندازی واکنش‌هایی فیزیولوژیائی مانند عرق‌کردن یا لرزیدن می‌شود که به‌تنظیم دما کمک می‌کنند. علاوه بر این، بلافاصله احساس هوشیارانه‌ای از گرما یا سرمای شدید در شخص به‌وجود می‌آید که او را به‌جستجوی سایه یا افزودن پوشاک می‌کشاند، که خود راه‌حلی رفتاری برای همان مشکل است.

وقتی خیلی گرمتان است، نسیمی خنک احساس مطبوعی به‌شما می‌بخشد، و وقتی هم که بسیار سردتان است حمامی گرم لذت‌بخش است. اما همین‌که دمانی درونی تغییر کند ادراک شما از این وقایع بیرونی نیز تغییر می‌کند. گرچه در موقعیت‌هائی که احساس گرما یا سرمای شدید می‌کنید دمای بدن معمولا یکی دو درجه تغییر کرده است، اما میزان تغییر دمای مغز که موجب چنین احساسی شده، تغییری است جزئی و نه در حد میزان تغییر دمای بدن.

می‌توان با تغییر دمای بعضی نورون‌های هیپوتالاموس، مغز را فریب داد و احساس گرما یا سرما در آن به‌وجود آورد. برای مثال، اگر با عمل جراحی بدون درد لوله‌ای را از هیپوتالاموس موش بگذرانیم و از طریق آن هیپوتالاموس را با مایعی سرد خنک کنیم، موش با فشاردادن میله‌ای، لامپ حرارتی را برای گرم‌شدن پوستش روشن می‌کند، هر چند که میزان دمای کلی بدن او تقلیل نیافته باشد (ساتیناف، ۱۹۶۴). در اینجا نورون‌های هیپوتالاموس نوعی تغییر دمائی را که فراتر از حد طبیعی است ردیابی کرده‌اند.

تغییر گذرا در نقطه تنظیم دما را غالب ما آدمیان تجربه کرده‌ایم. بر اثر بیماری ممکن است نقطهٔ تنظیم مغز را موقتا چندین درجه از حد طبیعی فراتر برود. در چنین وضعی، نقطهٔ تنظیم در جستجوی دمای بیشتری برمی‌آید و تب بروز می‌کند: واکنش‌های فیزیولوژیائی افزایش دمای بدن فعال می‌شوند، شروع به لرزیدن می‌کنید و دمای بدن کم‌کم بالا می‌رود. اما به‌رغم افزایش دمای بدن، تا زمانی‌که دمای نورون‌های هیپوتالاموس به‌حد نقطه‌ای تنظیم نرسیده، حتی در اتاق گرم نیز همچنان احساس سرما می‌کنید.

منبع : زمینه روانشناسی هیلگارد / انتشارات رشد / فصل دهم

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

  • خوب ()

  • بی فایده ()

  • متوسط ()

  • عالی ()

مطالب مرتبط :

همیار وردپرس...
ما را در سایت همیار وردپرس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : جمشید رضایی بازدید : 127 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1396 ساعت: 3:32

خبرنامه